۰۵ شهریور ۱۳۸۷
نامه ای به آقای میلانی(مجری برنامه ی خانواده) با سلام خدمت آقای میلانی.من همیشه یکی از بیننده های پر و پا قرص برنامه ی شما هستم.راستش اون مدتی که برنامه ی شما پخش نمی شد,من دچار یه استرس خاصی شده بودم و روزی صد بار دعا می کردم که خدا به زندگی من پایان بدهد.آخه یکی از رکن های زندگی من را برنامه ی شما تشکیل می دهد.من میخواستم در همین نامه به طور رسمی از شما دعوت کنم که به روستای ما بیایید و از دیدنی های آن گزارشی تهیه کنید.روستای ما در خود دیدنی های بسیاری را جای داده که نظیر آنها در کمتر نقاطی از دنیا دیده می شود.در روستای ما انسان های زشت صورت زیادی زندگی می کنند.که اغلب آنها دوست داشتنی نیز می باشند.نمی دانم چرا همگی آنها از شما متنفر هستند.که البته برای من جای سوال دارد. حرفه ی اصلی مردمان این منطقه رعایت اصول حرفه ای گری است که به این وسیله است که امرار معاش می کنند.راستی یادم رفت نام روستایمان را بگویم اسم روستای محل سکونت من کامفیروز است.البته در تهیه ی این گزارش می توانید روی من هم حساب کنید,البته من که کارهای حرفه ای بلد نیستم ولی اگر اهالی روستا خواستند به شما یورش بیاورند می توانم از شما دفاع کنم و کار را با مذاکره حل کنیم.ولی هیچ کس نباید از ساخت و پاخت ما با خبر شود,زیرا دودش به چشم شما می رود.اصلآ فکر می کنم با این تفاسیر اگه نیایید به نفع طرفین باشد.اگه اومدید نه من نه شما,حالا که بحث به اینجا رسید بزار آب پاکیو بریزم رو دستت,از این طرفا اومدی قلم پاتو خرد می کنم. با تشکر بعد از نوشتن این نامه فهمیدم که بهترین نامه ها و انشاء ها رو باید در هنگام دیدن سریال های ایرانی نوشت.