۰۹ شهریور ۱۳۸۸
سریال‌های ایرانی به دو دسته‌ی عمده تقسیم می‌شوند:
1. سریال‌هایی که در آنها شخصی از خارج می‌‌آید و فارسی را خوب بلد نیست و به همین خاطر جملاتی به کار می‌برد که به دیگران بی‌احترامی می‌شود.
2.بقیه‌ی سریال‌های ایرانی.
۰۷ شهریور ۱۳۸۸
توی این فیلمای خارجی تا تقی به توقی می‌خوره لب می‌گیرن. یه بار تازه تقی به توقی هم نخورد ولی بازم لب گرفتن. اصلاً به فکر امثال ما هم نیستن. آدم خب می‌بینه دلش میخواد دیگه.
۰۶ شهریور ۱۳۸۸
این نوجوان سیبیلو تازگی‌ها از پدرش تعلیم رانندگی هم می‌دید. کمی هم استرس داشت.
۰۳ شهریور ۱۳۸۸
برنامه دیگه شروع شده بود. مجری‌ها داشتن با هم حرف می‌زدن و حسابی گرم صحبت بودن و اصلاً حواسشون نبود که برنامه شروع شده. یه دفعه یکی از اونا متوجه شد که برنامه شروع شده. خیلی حیران و متعجب به اون یکی گفت مثه اینکه رو آنتنیم. و اونا متوجه شدن که برنامه شروع شده بوده. بعد با بیننده‌ها سلام و علیک کردن و گفتن که داشتن در مورد کمبود آب (مثلاً) حرف می‌زدن.
باید بگم که نویسنده‌ی این برنامه یه آدم خیلی خلاق بود و همیشه طرح‌های جدیدی داشت.
۳۱ مرداد ۱۳۸۸
در نشریه‌ی الکترونیکی پرونده، داستانی تحت عنوان «مرادبیگی (مرد همسایه)» نوشتم.
پیشنهاد می‌کنم بخوانیدش.
۳۰ مرداد ۱۳۸۸
فرد مغرور: من نمازمو می‌خونم، روزه‌مو می‌گیرم، همه کاری هم می‌کنم.
۲۹ مرداد ۱۳۸۸


اون کسی که این چتر رو برای آب‌پرتقال اختراع کرده ظرف یک سال میلیونر شده.
کاری که اون کرده تونسته خیلی خوب فراگیر بشه. این کار تونسته فراگیر بشه به‌خاطر اینکه کار جالبی بوده و یه نوآروی خیلی خوب بوده. برای این که یک نوآوری همه‌گیر بشه باید یک سری فاکتورهای روانشناسی در اون به‌کار رفته باشه که انسان‌های مُدگرا و لوکس‌پسند از اون خوشش‌شون بیاد. یک فاکتور مهم دیگه هم اینه که اون آدمی که این نوآوری رو انجام میده باید یه شخصیتی داشته باشه که انسان‌های دیگه بتونن ازش پیروی کنن با پیروی کردن از اون آدم باعث اُفت انسان نشه.
خوب وقتی مخترع این چتر تونسته تو یه سال این همه پولدار بشه پس یعنی هم شخصیت درستی داشته و هم طرحی که داده طرح لولس‌پسندی بوده. پس در این مورد حق به حقدار رسیده و منم از این بابت خوشحالم.


خوب حالا همیشه قضیه به این سادگیا نیست. یه موقع‌هایی بعضی آدما یه نوآوری‌هایی انجام میدن که واقعاً کار جالبی نیست و بشر بدون اون نوآوری هیچ چیزی از دست نمیده. مثلاً «سَتار» که ریشِ ستاری رو ابداع کرده. گفته بودم برای این که یه نوآوری فراگیر بشه باید یک سری فاکتورهای روانشناسی توش اجرا بشه. این ریش ستاری نه تنها هیچ فاکتور روانشناسی درش به کار نرفته بلکه یه‌جورایی نقطه‌ی مقابل این فاکتورهاست. گفته بودم برای اینکه یه نوآوری همه‌گیر بشه باید شخص ابداع کننده شخصیتی داشته باشه که پیروی کردن از اون باعث اُفت انسان نشه که به‌نظر من شخصیت ستار این ویژگی رو به هیچ وجه نداره.
خوب هنوز هم دیر نشده، اگه همین الآن هم بخوایم که از انسانهایی که شخصیت گهی دارن پیروی نکنیم می‌تونیم تا چند سال دیگه این عادت‌ها یا مُدهای منسوخ رو از بین ببریم.
۲۷ مرداد ۱۳۸۸
می‌دونستی چهارم با خودکاره؟
۲۵ مرداد ۱۳۸۸
خیلی دوست دارم با لهجه‌ها و گویش‌های اصیل ایرانی بیشتر آشنا بشم.
۲۳ مرداد ۱۳۸۸
برادر بزرگ: خیلی خری.
برادر کوچک: اگه من خرم تو هم برادر منی، پس تو هم خری.
۲۱ مرداد ۱۳۸۸
بارالها... گائیدی‌مون.

برچسب‌ها:

۲۰ مرداد ۱۳۸۸
چراغ دیگه سبز شده بود. همه‌ی ماشینا راه افتاده بودن ولی اون اصلاً حواسش به چراغ نبود. همه‌ی ماشینای پشت سرش بوق می‌زدن... بوق... بوق... بوق.
اون اصلاً حواسش به چراغ نبود.
۱۸ مرداد ۱۳۸۸
حسن جوهرچی به جرم درگیری در یک کلوپ شبانه دستگیر شد.
*می‌دونم زیادی گیر دادم به این بنده‌ی خدا ولی احساس می‌کنم یه حقی به گردنم داره یا این یه مإموریته مثلاً. نباید کوتاهی کنیم.

۱۷ مرداد ۱۳۸۸


حسن جوهرچی در یک کلمه: نامرد.
راستی شما اگه بخواین حسن جوهرچی رو تو یه کلمه تعریف کنین چی می‌گین؟
۱۶ مرداد ۱۳۸۸
اولی: این ماشین حرف نداره. دست یه خانوم دکتری بوده که مطبش تو خونه‌ی خودش بوده.
سیزدهمی: من کاری ندارم که این ماشین دست دکتر بوده یا کسه دیگه، این ماشین سمت شاگردش کامل رنگ داره.
۱۴ مرداد ۱۳۸۸
سارا ... سارا دیگه دوسِت ندارم. بی‌انظباتیات باعث شده از چشمم بیفتی.
۱۲ مرداد ۱۳۸۸
مژده مژده
مسابقه
یک پدر و مادر مثال بزنید که بدِ بچه‌شونو بخوان.
جواب‌هایتان را برای ما بفرستید و در قرعه‌کشی ما شرکت کنید.
* جوایز: اردوی یک هفته‌ای به بابلسر برای 5 نفر

برچسب‌ها:

۱۱ مرداد ۱۳۸۸
به‌نظر بعضیا ماشین حس داره و یه موجود زنده هست. حتی بعضیا انقدر به ماشین‌شون علاقه دارن که بعضی وقتا باهاش حرف می‌زنن.
خب حالا ما می‌بینیم که بعضیای دیگه رو بعضی ماشینا یه صفاتی می‌ذارن، مثل: خونگی (ماشینِ خونگی) که کنایه از تر و تمیز بودن ماشین هست.
حالا به نظر شما اگه واقعاً ماشین حس داشته باشه این درسته که ما بهش بگیم «خونگی»؟ این یه نوع بی‌شعور فرض کردن ماشین به حساب می‌آد. خود ماشین هم راضی نیست اینجوری ازش تعریف بشه.