در این پست تعدادی از اساماسهای فرستاده شده از طرف مردم به مجلهی خانوادهی سبز را برایتان آرودهام. شاید از این به بعد این کار را ادامه دهم.
خانواده سبز-سال دهم-نیمهی اول تیرماه1388
طرف آهنگ خالی گوش میکرده میزنه زیره گریه، میگن چرا گریه میکنی؟ میگه خوانندهش لال بوده.(زهرا از کرمان)
روزی مردی به داروخانه رفت و گفت: یک شیشه داروی تقویت مو میخواهم. داروفروش گفت: کوچک یا بزرگ؟ مرد پاسخ داد: کوچک باشد چون من از موی بلند خوشم نمیآید. (مهشید از اسلامشهر)
یکروز به یک نفر میگویند سهتا آرزو کن. میگوید: اول یک پژوی 206 پیدا کنم.بعد یک 206 دیگر پیدا کنم. سومی هم این است که یک 206 دیگر پیدا کنم. همه را میفروشم و یک ماکسیما میخرم. (مریم از تهران)
وقتی قلبت کوه آتشفشان است چگونه انتظار داری در دستانت گل بروید؟!!! (نازنین از تهران)
دوست شایسته مثل عطرفروش است، اگر چیزی از عطرش بهت نده، بوی عطرش بهت میرسه. (ندا از اسلامشهر)
یک هیزمشکن وقتی خشته میشود که تبرش کند شود! نه اینکه هیزمش زیاد باشد. تبر ما انسانها باورهایمان است نه آرزوهایمان. (مرشدی از کیش)
این نوشتهها را در صحبتهای روزانه استفاده کنید و نگذارید زحمتهای من بیهوده بماند.