۰۵ آبان ۱۳۸۷
. یک دوره گرد دیدم که شغل او تیز نمودن انواع چاقو بود.وقتی دیدم زندگی او از این راه می چرخد طالب شدم که با او گپی دوستانه داشته باشم.بنا بر این یک لیوان شربت برداشتم و پیش او رفتم.سلام کردم.او هم با دیدن شربت دامان از دستش برفت.فهمیدم که بهترین وقت برای پرسیدن سوالات شخصی بود.از نحوه ی کار دستگاه او پرسیدم که این باعث شد یک عدد از چاقو های ما به صورت رایگان تیز شود.بعد از چند شوخی بیمزه که از نظر او جالب بودند از درآمدش پرسیدم.در جواب گفت از درآمدم راضی هستم ولی خیلی هم شغل راحتی نیست,کلی فوت و فن دارد.با چند سوال ریز فهمیدم که به طور میانگین ماهانه۱۲۰هزار تومان کاسبی می کند.از تعداد فرزندان او پرسیدم,دوست نداشت پاسخ دهد اما وقتی با اصرار های من روبرو شد گفت که ۶عدد دختر دارد و۵عدد هم پسر.چهار تا از ۶دختر او مزدوج شده بودند.می خواست از نحوه ی آشنایی با همسرش بگوید که او را دک کردم و پراندمش.... البته بعد از این ماجرا بیسار پشیمانم

برچسب‌ها: