۰۷ اردیبهشت ۱۳۸۹
یه مدت دیگه خدای چینی هم میاد.
۳۰ فروردین ۱۳۸۹
خیابان شهید دست‌انداز.
۲۹ فروردین ۱۳۸۹
باز هم پرونده جدید.
باز هم داستان من اما این بار دوستم هم به من کمک داد در نوشتم این داستان.
۲۸ فروردین ۱۳۸۹
ساعت پنج و نیم بعدازظهر بود و شرایط بسیار عجیبی بر مهمانی حکومت می‌کرد. درست در شرایطی که فکر می‌کردیم مزاحمیم، مراحم واقع شده بودیم.
۲۵ فروردین ۱۳۸۹
- استاد میشه یه‌جاهایی‌شو حدسی جواب بدیم؟
- چرا نمی‌شه؟ ولی مام حدسی نمره می‌دیم.
۲۳ فروردین ۱۳۸۹
ساعت 6:30 بود که نوه‌‌عمویم برگشت یه چیزی گفت،
5 دقیقه بعد دراومد یه چیز دیگه گفت،
و درست یک ساعت بعد نه گذاشت، نه برداشت و یه چیز دیگه گفت.
۱۸ فروردین ۱۳۸۹
به صدا در آمدن زنگ سلامت در مدارس کشور را خدمت همه‌ی ایرانیان تبریک عرض می‌کنم.
آیا هنوز دشمنان به کشور ما چشم‌ طمع دارند؟ پس باید خیلی خیلی احمق باشند. یا شاید هم چشمانشان را به روی مسایلی مانند زنگ سلامت بسته‌اند.
شاید زنگ سلامت در نگاه اول به نظر رویدادی بی‌ارزش و احمقانه و آشغال برسد ولی اگر کمی از موقعیت استراتژیکی که برای کشور می‌سازد آگاهی داشتید هیچ‌وقت چُنین فکری حتی به سراغتان هم نمی‌آمد.
۱۶ فروردین ۱۳۸۹
در جلسه‌ی دیروز مجلس، بعد از اینکه یکی از نمایندگان برای اولین بار خاطرنشان کرد بلافاصله بقیه‌ی نمایندگان نزدیک به 36 بار خاطر‌نشان کردند.
۱۵ فروردین ۱۳۸۹
دیروز ساعت طرفای 3 بعدازظهر بود که من یه چیزی گفتم و تبدیل شد به تف سر بالا. 3:10 یه چیز دیگه گفتم اونم شد تف سر بالا. خلاصه بگم... یه 5 ساعتی ما هرچی میگفتیم تف سربالا می‌شد. تا اینکه یهو همه‌چیز درست شد و من هم نفهمیدم که چجوری این اتفاق افتاد.
۱۳ فروردین ۱۳۸۹
جالِبناک.
۱۲ فروردین ۱۳۸۹
استادیوم شهید عضُدی رشت، آر-دی عدسی مدل هفتاد و نه، صبحونه یا ظهرونه؟، اتوماتیک‌وار، صافکار باانصاف.

دغدغه‌های این روزهای خاکستری‌ام هستند این‌ها... آه زندگی...